جلوی در سپاه که رسیدیم چشمامو که از اشک خیس و متورم بود وپاک کردم،دلم واسه شهدا خیلی تنگ میشه میدونم خیلی شیک ومجلسی یک ماه افسردگی میگیرم…? حالم خیلی گرفته بود چقدر زود تموم شد خیلی گرفته و عنق از اتوبوس پیاده شدم اصلا حواسم نبود که نزدیک ۱۵… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1396"
سوار ماشین شدیم. از اول ماشین شروع کردم ب تعارف کردن?? سپیده هم پشت سرم میومد. ب صندلیه برادر حسام اینا ک رسیدم دو دل بودم خودم تعارف کنم یا بدم به سپیده? اتلاف وقت جایز نبود. دلو به دریا زدموگفتم : ب.. بفرمایید برادر حسام. ای وای خراب کردم?… بیشتر »
همونجا نشستمو سرمو گذاشتم رو زانوهام… به قول رزمنده ها بی سیمم وصل شده بود نزدیک شب جمعه بود تمام اشک هایی ک بغض شده بود و بغض هایی ک تو کنج گلوم دفن شده بود آهسته رو صورتم سر میخورد و میچکید رو خاکای جلوی پام? توی ذهنم نوای حاج مهدی سلحشور می… بیشتر »
به اینجای مداحی که رسید دیگه نتونست ادامه بده همینجور که پرده ی اشک جلوی دیدمو میگرفت دیدم برادر حسام سرشو انداخت زیر و شونه هاش شروع کردن به لرزیدن…? خیلی قشنگ و با احساس خوند،بدجوری دلم پرکشید سمت بی بی زینب (س)? نخواستم خلوتشو بهم بزنم… بیشتر »
فلش کارتو از حصار دستام بیرون کشید…? با عصبانیت به فلش کارتی که ارزو داشتم داشته باشمش نگاه کردم…? زیر لبم غرغر میکردم که مثه بچه های دوسالس…اه…مگه پلیسم انقد لوس میشه؟ همونجور که غرغر می کردم برادر حسام با چند تا کتابی که دستش… بیشتر »
قبل اینکه بیام راهیان نور همیشه فکر میکردم شلمچه به همه جای این منطقه گفته میشه اما وقتی اومدم دیدم نــــــــــه خیــــــــــر… چقدر از دنیا عقبم? اصلا چقد از زندگی عقبم واقعا تازه می فهمم کسی که اینجارو نبینه انگار هیچ زندگی نکرده اخه شلمچه خوده… بیشتر »
#شهدا_شرمنده_ایم ?شهرهای “سوریه” دومینو وار سقوط می کردند “داعش” به چند صد متری حرم حضرت “زینب” رسیده بود و دواعش روبروی حرم بی بی زینب فریاد می زدند: “زینب یا جای تو اینجاست یا جای ما".. کودک و سالخورده، زن و… بیشتر »
خیلی دل گنده بود منو شرمنده رفتارش میکرد. سعی کردم کلا حرف نزنم تا عصبانیتم فروکش کنه، هنوز حالم سرجاش نیومده بود تو کل اروند رود با هیچکی حرف نزدم فقط فقط با شهدای گمنام که پیش رود دفن بودن …?? خوش ب حالشون که مهمونای مادر بودن … خوش… بیشتر »
چیڪار میتونستم بکنم ؟؟؟ جز اینکه به خادما بسپرم اگه یه دوربین پیدا کردن با شمارم تماس بگیرن ؟? جملش مثه یه پتک کوبیده شد تو سرم .?? بدجوری وارفتم، چند ثانیه تو اون حالت بودم ولی با صدای نگران برادر حسام ب خودم اومدمو بدون توجه ب ابراز نگرانیش برگشتمو… بیشتر »
#حسابی از حرفم پشیمون شده بودم، واقعا از دهنم پرید? دل به دریا زدمو به آقاے سعادت ک روشو برگردونده بود تا بره گفتم : آقاے سعادتـــ ؟ سرجاش ایستاد ولی برنگشت با تردید گفتم : راستش، راستش من دوربینم گم شده اما وقتی شما رو از اون حس و حالتون بیرون… بیشتر »