?از زبان مینا?
. -خواستگارررر؟؟؟؟؟ کییی؟؟؟(تو ذهنم شک کردم که شاید مجید حرفی زده??میخواستم گوشی رو بردارم و فحش بارونش کنم )
-پسر رییس بابات…پسر خوب و مومنیه…شغلم که داره…از لحاظ مالی هم تامینه
-اما مامان..
-دیگه اما و اگر نداره.الکی سر بچه بازی ردش نکن…مگه نمیدونی اگه خواستگاری داشته باشی که از نظر ایمان کامل باشه و ردش کنی درهای رحمت به سمتت بسته میشه
.
میدونستم بحث کردن با مامان الکیه??
بابام تصمیمش رو بگیره محاله کوتاه بیاد ??
دلم میخواست زار زار گریه کنم??
.
چند روز کارم تو خونه شده بود بحث با مامان و بابا در مورد اینکه من نمیخوام ازدواج کنم و اونا هم میگفتن که بهتر از این مورد گیرم نمیاد.
.
میدونستم اگه قبول کنم که خواستگاری بیان همه چیز تموم شده هست ?
ولی بالاخره با اصرارهای مامان و بابا قبول کردم حداقل اخر هفته بیان و صحبت کنیم ??
از صحبت های بابا و مامان شنیدم خانواده پسره اینقدر قضیه رو جدی گرفته بودن که حلقه نشون کردن هم خریده بودن برام ?
کارم شده بود گریه کردن و از خدا کمک خواستن
میخواستم یه جوری خودش یه راه نجاتی برام باز کنه?
.
.
?از زبان مجید?
.
روزها میگذشت و من هر روز نا امیدتر میشدم
دیگه واقعا نمیدونستم چیکار باید کنم
میخواستم به مامانم اینا بگم ولی با خودم میگفتم بگم که چی بشه؟ اخه الان من نه کار دارم نه سربازی رفتم و نه حتی سنم به ازدواج رسیده ?
بهتره همینطوری خودم رو به مینا نزدیک کنم و بعد از دانشگاه موضوع رو علنی کنم ?
لحظه شماری میکردم تابستون بشه و برنامه یه سفر با خانواده خالم اینا بچینیم و تو اون سفر بتونم بیشتر خودمو به مینا ثابت کنم?
اخه هفته ی پیش شوهر خاله و بابام یه صحبتی از همسفر شدن و رفتن دو خانواده ای به مشهد میکردن ?
.
یه روز صبح که بیدار شدم دیدم مامانم داره با تلفن حرف میزنه?
با حالت خواب و بیدار شنیدم که مامانم هی میگه مبارکه مبارکه ?
کنجکاو شدم?
یه دیقه کلی فکر از جلوی ذهنم رفت ?
با خودم گفتم نه امکان نداره مینا باشه…حتما از همکاراشه.
آب دهنم رو قورت دادم و با همون حالت خواب الود رفتم پیش مامانم و منتظر موندم تا حرفش تموم بشه…?
حرفش تموم شد و گوشی رو گذاشت…
اروم سلام کردم?
-سلام مجید جان..صبحت بخیر
-مامان کی بود؟?
-هیچی خالت بود
-خاله بود؟؟??خب چیکار داشت حالا؟
-هیچی…میگفت برا مینا قراره خواستگار بیاد و…
.
دیگه ادامه ی حرف مامانم رو نشنیدم…
سرم داشت گیج میرفت…
از تو داغ شده بودم..
چشام دو دو میزد…
واییی خدا???