مادرجان شما رو قسم میدم ب همه ی پسرات که اینجا مثل تو شهید شدن به همونایی که با رمز یازهرا پیروز شدن شما که پیش خدا آبرو داری ازش بخواه بتونیم ادامه ی سفرو به خوبی طی کنیم و ماشین درست بشه نذار بخاطر من روسیاه بخاطر گناهای من این همه آدم نتونن ادامه ی سفرو طی کنن اشکامو با دستام پاک کردم و نفس عمیقی کشیدم.?
از دور ماشینو دیدم حدودا ده متر باهامون فاصله داشت،ب ماشین ک رسیدیم آقاحسام و آقا اشکان رفتن به سمت راننده و کمک راننده ک در حال تعمیر ماشین بودن و یه چیزایی بهشون گفتن و بعد وارد ماشین شدن همه به جز ما نشسته بودن،وقتی ماهم نشستیم اقا حسام جلوی اولین صندلی ایستادو گفت :خواهرا برادرا میدونم خسته شدین یه سریتون گرما زده شدن اما توکلتون ب خدا باشه ان شاء الله میتونیم ماشینو درست کنیم??
اما میخوایم به ائمه و شهدا متوسل بشیم و از یکی از سلاح هایی که آقا امام زمان (عج) سفارش کردن استفاده کنیم میخوایم زیارت عاشورا بخونیم همین بغل ماشین،هرکی میاد بسم الله?
حدود پنج دقیقه بعد همه ی مسافرا نشسته بودن و آقا حسام با نوای گرم و صدای پخته اش
شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا?
اواسط دعا بود و همه گریه میکردن .شونه های آقا حسام بدجوری تکون میخورد،دستمو گذاشتم رو سینم و همه باهم زمزمه کردیم : السلام علیک یا اباعبدالله و علی الرواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت بقی الیل و النهار و لا جعله الله آخرالعهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی الاولاد الحسین و علی اصحاب الحسین?
چنان با آه و سوز میخوند ک یاد زیارت عاشورا خوندن شهدا افتادم، رومو گرفتم به آسمون و با تموم وجود از خدا کمک خواستم?
بعد زیارت عاشورا با همون صوتش شروع کرد به خوندن:کجایید ای شهییدان خدایی، بلا جویان دشت کربلایی، صدای هق هق همه بلند شده بود همه رفتند و تنها مانده ام من? خدایانوبتم کی خواهد آمد …
بعد این جمله سرشو گذاشت رو خاکا و نتونست ادامه بده، با صدای ماشین که به ما نزدیک میشد سرمو آوردم بالا ماشین سپاه بود.
رومو کردم به سپیده با اون قیافه ها و چشمای قرمز نمیدونستیم بخندیم یا گریه کنیم
زیر لب گفتم :خدایا شکرت?
شهدا دمتون گرم، شهدا خعلی بامعرفتین?
راست بود که میگفتن رفاقت با شهدا دوطرفه است.