?رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس
هوالعشق
مقدمه:
تمام ذهنم مشغول نگاهایی است که هیچ وقت با نگاهای من به تلاقی نرسید ..
من از تو هیچ نمیدانم ..
حتی نمیدانم چشمانت به چه رنگ است ..
نمیدانم نگاهت کجا را می کاود ..
نمیدانم لبخند بر لبانت چگونه است ..
نمیدانم صدای خنده هایت چگونه است ..
نمیدانم ..
نمیدانم در ذهن و قلبت چه میگذرد ..
نمیدانم .. هیچ نمیدانم ..
تنها دانسته ی من از تو آن عطر است ..
عطری که در حوالیِ توست ..
عطرِ یاس ..
من می خواهم در همین حوالی باشم ..
در حوالیِ عطرِ یاسِ تو ..
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
?نویسنده: بانو گل نرگــــس