??
-از خاله اینا خبری نداری؟
-چرا…هستن اونا هم…چطور
-منظورم مجیده…
-والا با این رفتاری که تو داری کسی جرات نمیکنه بیاد طرفت…
-خب مگه مامان از اول قرارمون این نبود ?قرار بود این مدت ببینم مجید به درد زندگی مشترک میخوره یا نه…خب الان میگم نمیخوره…مجید بچست ?
-اخه دختر تو نه باهاش بیرون رفتی نه درست حسابی حرفی زدی…رو چه حسابی میگی اینا رو?
-چرا اتفاقا…هم بیرون رفتیم و هم حرف زدیم ولی نظرم دربارش عوض نشد بلکه قطعی تر شد…
-من که تو رو درک نمیکنم…اون خواستگار به اون خوبی رو اونجوری رد کردی…مجیدم به این خوبی که داری ایراد میگیری…نکنه منتظری پسر شاه پریون بیاد خواستگاریت؟
-نخیر…منتظرم پسری بیاد که بشه بهش تکیه کرد
-با این تفکرات به هیچ جا نمیرسی..همچین مردی وجود نداره?
-چرا اتفاقا…داره?
-چی؟؟نکنه کسی….
مینا سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت?
-منو نگاه کن مینا؟نکنه کسی بهت چیزی گفته?
-پسر خوبیه مامان?
-به خوبی و بدیش کار ندارم…دختر من رفته با پسر غریبه قرار و مدار عروسی گزاشته بدون گفتن به ما ??
-نه مامان…اینطوریا نیست…فقط اجازه گرفته بیاد خواستگاری و چون همکلاسیم میشناسمش و میدونم پسر خوبیه.
-من نمیدونم…خودت جواب بابات و خالت رو بده…
نیازی نیست خاله اینا چیزی بفهمن…یه خواستگاری سادست فقط
.
یه مدت کارم شده بود بحث تو خونه با مامان و بابا و گریه کردن و قهر کردن…
اول به هیچ وجه راضی نمیشدن ولی وقتی این حال من رو دیدن اول مامان راضی شد و بابا رو هم راضی کرد که یه بار خواستگاری بیان…میدونستم اگه محسن اینجا بیاد با زبونش که مثل مجید سر و ساکت نبود مامان و بابا رو راضی میکنه?
.
.
از زبان مجید:
هفته ی بعد عروسی یکی از اقوام بود
خوشحال بودم چون قرار بود با خاله اینا بریم و توی مسیر و اونجا کلی فرصت بود برای حرف زدن با مینا ?
البته هنوز خاله اینا جواب نهایی نداده بودن که میخوان بیان یا نه
خدا خدا میکردم که بیان?
یه شب بعد شام همینطور که تو هال نشسته بودم و تلوزیون میدیدم گوشی مامانم زنگ زد?
دیدم اااا شماره خالست
گوشی رو رفتم به مامان دادم و کنارش نشستم
خدا خدا کردم که خبر اومدنشون رو بده و نگه که کار دارن و نمیان?
مامانم شروع به صحبت کرد…
یه مقدار که حرف زد لحنش عوض شد?
میشنیدم میگه…مبارکه…مبارکه…
اره دیگه…با اصرار که نمیشه…ممنون ایشاالله همه خوشبخت بشن… اصن سر در نمیاوردم…دارن در مورد چی حرف میزنن؟?شاید اصن خالم نیست و شماره رو اشتباهی دیدم…?