شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مى آمدند و با مسلم دیدار و بیعت مى کردند و مسلم هم نامه امام حسین علیه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مى خواند.
در یکى از همین دیدارها «عابس بن شبیب شاکرى» برخاست و پس از ستایش خداوند، خطاب به مسلم گفت: «من از مردم چیزى نمى گویم و نمى دانم که در دلها چه دارند و تو را به آنها مغرور نمى کنم. من از خود و آمادگى خودم به تو خبر مى دهم. به خدا سوگند! اگر بخوانید، شما را اجابت مىکنم و در رکابتان با دشمنانتان مىستیزم و در راه شما با شمشیرم کارزار مى کنم تا با شهادت، خدا را ملاقات کنم; و از این کار،فقط پاداش الهى را مى طلبم.»
پس از او دلیر مردى دیگر، کهنسال و جوان دل برخاست، به نام «حبیب بن مظاهر» و گفت: (خطاب به عابس)
«رحمت خدا بر تو باد! آنچه را در دل داشتى با سخنى کوتاه و گویا بیان کردى. به خداى یکتا سوگند، عقیده و موضع من نیز همچون تو است.» و کسان دیگر هم برخاسته و اعلام وفادارى و آمادگى براى فداکارى کردند.
«از آن پس، دست بود و دست که پیمان با سخنگوى «حسین بن على علیه السلام » مى بست.»
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین علیه السلام که با نماینده اش مسلم،بیعت مى کردند افزوده مى شد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مى رسید.
با وجود این همه بیعتگرانجان بر کف و انقلابیهاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت حسین علیه السلام و بر انداختن حکومت یزید، مسلم بن عقیل، طى نامه اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد. در نامهاى که به امام نوشت، چنین بیان کرد:
نامه هاى فرستاده شده، راستبوده و سخن فرستادگان هم درست است. مردم کوفه آماده جهاد و جانبازى در راه خدایند. هم اکنون هیجده هزار نفر، با من بیعت کرده اند و آماده فداکارى در رکاب تو هستند. هر چه زودتر به سوى کوفه حرکت کن!»این نامه را که مسلم،بیست و هفت روز پیش از شهادتش به امام حسین علیه السلام نوشت، توسط «عابس بن شبیب شاکرى» براى آن حضرت فرستاد. همراه او،نامه هاى دیگرى هم کوفیان به امام نوشتند و با گزارش این که صدهزار شمشیر براى یارى تو آماده است،از آن حضرت خواستند که در آمدن به کوفه شتاب کند.